به قول یه دوستی برگردیم به بحث اصلی.
گفتم وقتی کم تجربه ای فکر میکنی هم خونه بودن یعنی سفرای پشت سرهم ، بگو بخند ، فیلم دیدن و این چیزا .درباره هیچ کدوم از کارهای زمان بر و مسئولیت های یک زندگی فکر نمیکنی یا میگی حالا انجام میدم اما وقتی وارد زندگی میشی می بینی نه زورویی نه ماشین .
گاهی حوصله نداری ، زمان کم میاری ، جسمت کم میاره و قطعاتش قابل تعویض نیست.بله تازه اون موقع متوجه میشی نمیشه با یه دست هزار تا هندونه برداشت.
اینجاست که می بینی خیلی از مردا الگشون از زن مادرشونه کسیکه توانایی و وظیفه مدیریت همه چیز رو به عهده داره.بعضیا این انتظار رو ندارن اما رغبت و حوصله ندارند.ترجیح میدن سکوت اختیار کنند و فقط اگه ازشون کمک خواسته شد لبیک بگن .مردای کمی به صورت پیش فرض و دائمی این ذهنیت رو دارن که زندگی مشترک یعنی اشتراک در همه چیز از برداشتن لیوان از روی کانتر تا بزرگ ترین تصمیمات و اقدامات.
متاسفانه براساس الگوی تربیتی ایرانی و آموزش بصری فرزندان در کودکی جمعیت مردان تیپ سوم در ایران بسیار کمه.
پ ن ١: از اونجاییکه هر کسی این متن رو بخونه احتمالا فکر میکنه من با دوست پسرم هم خونه م و از ناکامی هام مینویسم باید بگم خیلی خیلی دلم میخواست اینطور باشه اما متاسفانه از هم دوریم و مسئولیت زندگی شخصی هر کدوممون با خودشه.😉
پ ن ٢: میتونیم در مقابل نظرات دیگران نظر بدیم اما درباره اعتقاد دیگران نه.الگوریتم اعتقادی هر کسی به خودش مربوطه.