ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

۲۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

عده زیادی جلو در اورژانس گریه و نوحه می کنند.نمی شود گفت به این صحنه عادت کردم ولی برایم آشناست مثل روز اول کنجکاو نیستم بدانم مرده چند سالش بوده یا علت فوتش چیست اما متاثر میشوم.
می گویند در زمان حضرت سلیمان اکثر مردم قادر به دیدن اجنه و فرشتگان بودند.روزی جناب عزرائیل در حال عبور از خیابانی است.مردم از او دوری می کنند ناگهان ایشان رو به جوانی کرده و سلام میکند.جوان با ترس می پرسد که قصد جان او را دارد ؟!
عزرائیل لبخند میزند و پاسخ میدهد : خیر فقط خواستم عرض ادبی کنم.
جوان رو به عزرائیل می گوید : تو فرشته ای و در صدق و راستگویی فرشتگان شکی نیست  قول بده یک هفته قبل از مرگم به من خبر دهی؟!
عزرائیل به جوان قول میدهد و جوان خوشحال دور میشود.
جوان با خیال آسوده تمام مبانی اخلاقی را زیرپا می گذارد و از هیچ منکر و معاصی فروگذار نمی کند تا به ایام پیری می رسد.روزی عزرائیل او را در حیاط خانه اش می بیند و می گوید : سلام نوبتت شده برویم.
جوان که حالا پیرمردی شده با تعجب می گوید : تو قول داده بودی یک هفته قبل از مرگم مرا خبر کنی.
عزرائیل پاسخ می دهد: نه یک بار که چندین بار به تو خبر دادم.هنگامیکه که خبر مرگ دوستت به تو رسید من به تو خبر دادم ، وقتی متوجه تارهای مو سپیدت جلو آینه شدی به تو خبر دادم ، وقتی چشمانت ضعیف شد به تو خبر دادم ، وقتی کمرت درد گرفت به تو خبر دادم.تو دلت نخواست بشنوی..
وقتی محل کارت بیمارستان باشد بارها این خبر را با صدای بلند میشنوی.


محوطه بیمارستان
میدانم عزرائیل با الف نوشته می شود ولی با عین قشنگ تر است