ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

گروپ اسپرسو رو می بندم و خیره میشم به جریان غلیظ قهوه.
وقتی چیزی رو بهم نداده دائم بهش یادآوری میکنم و میگم فکر نکنه من مثل بقیه بنده هاش میگم قسمت نبوده و به صلاحمه و این چیزا.وقتی باید امکانی رو به صورت خدادای میداشتم و ندارم یعنی از اون نعمت محرومم و توجیهی واسش وجود نداره اما داده هاشو رو هم خوب می بینم و لفظ تشکر نمیام بلکه با تمام وجود ازش سپاسگذارم.حواسم هست که چه جوری برگ میده وقتی حکم پیک بود من خیلی تک پیک آوردم گاهی حتی بی بی و شاهم دست من بود. حواسم هست خیلی موقعیتا رو در اختیارم گذاشته ، زیاد باخت دادم اما بردم داشتم.
تازگیا واسه هر موقعیت زمان میذاره .نمیدونم شاید میخواد یادآوری کنه همیشه جوون و پرانرژی نیستم و باید سریع تر خودمو جمع و جور کنم هر چی که هست هنوز معرفتشو داره که تاریخ انقضا هر موقعیتو اعلام کنه.


سنجاق قفلی: حرفاشو تو یه دفتر می نویسم چون شاید روزای سخت نباشه و من به حرفاش احتیاج دارم - یادم میده به خودم و خواسته هام بیشتر از هر چیزی احترام بذارم - دهخدا رو باز کرده و معنی تک تک کلمات رو تو رفتارش نشون میده  عقل  قدرت  عدالت و برابری  شایستگی - امروز یه بچه مرده بدنیا اومد و من مجبور شدم کفنش کنم حس غریبی بود - بی دقتم و این روزا این ویژگی داره واسم مشکل ساز میشه