ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

.

خیلی قبل تر فکر میکردم شرایط و دیگران مسئول حال خوب من هستند.اگه شرایط فلان طور باشه اگه دوست پسرم اینکار رو بکنه اگه به خواسته هام برسم و هزارتا اگه دیگه اما مدتیه متوجه شدم مسئول حال خوبم خودم هستم.شبایی که خسته از سرکار برمیگردم چراغا و بخاری رو خاموش و یه چند تا شمع روشن میکنم.آهنگ babel پلی میشه ، پتورو برمیدارم و رو کاناپه دراز میکشم.چشامو میبندم .اتاق عمل رو تصور میکنم ،صداها رو کم و کم تر میکنم.آدمای عصبانی رو ساکت میکنم و فقط لب زدنشو می بینم .خندم می گیره .میرم بالاتر 

از بالا به اتاقا نگاه میکنم 

بازم بالاتر

از بالا به بیمارستان نگاه میکنم

بازم بالاتر 

از بالا به شمال و غرب و مرکز تهران نگاه میکنم 

میرم هزاران کیلومتر دورتر.به سرزمینی سرد و دست نیافتنی.تو خونه هیچ کس نیست.در یخچال رو باز میکنم و میبندم .میرم داخل اتاق و تو آینه قدی خودمو برانداز میکنم.در تراس رو باز میکنم و به بیرون خیره میشم.

صدای بازی میاد.صدای یه سری بچه که میخندند.در تراس رو میبندم.

برمیگردم تهران.....

چشامو باز میکنم و نور شمعا رو میبینم که تحت تاثیر باد ضعیفی تکون میخورند.از دریچه کولر باد میاد.قرار بود حمیدرضا دریچه کولر رو با روزنامه بپوشونه که بازم یادش رفت.فراموش شده انگار سالهاست که نیست.همیشه میگفت خونه تو واسه من هوومه و بقیه دنیا هاوس.

بهش میخندیدم...

شوخی بود واسم انگاری ....

زندگی خیلی جدیه ولی من شوخی گرفتمش.این جوری راحت تر میگذره.یاد کسی میفتم که باید به جای همه باشه و نیست.

دفعه اول که رفت مریض شدم انتظار داشتم دفعه دومم این اتفاق بیفته اما هیچ چیز اونجوری که فکر میکنیم پیش نمیره.فکر میکردم موقع بدرقه دلم طاقت نمیاره و نمی تونم ازش جداشم اما با یه خداحافظی معمولی و چند دقیقه ای همه چی تموم شد.انگار اخلاق آدما مسریه.وقتی یکی درون گرا و توداره نفر بعدی هم ناخودآگاه اونطوری بازخورد میده.کاش خودم بودم و لازم نبود اون صبح لعنتی نقش بازی کنم.نقش یه آدم معقول و دوست داشتنی

کاش خودم بودم حتی اگه دوست نداشتنی میشدم .هنوز بعضی روزا دلم میخواد برم فرودگاه امام بشینم رو یه صندلی و یه دل سیر گریه کنم .مثل عزاداری که دوران سوگشو طی نکرده سردرگمم.انگار مسافری دارم که هنوز تو فرودگاه امامه و من نتونستم بدرقه ش کنم.این روزا به طرز عجیبی غمگینم .....

به طرز عجیبی امیدوارم....

و به طرز عجیبی خوبم....


چرا همه رفته بودن هاشون رو میذارن واسه پاییز؟!

چرا پاییز هیشکی برنمی گرده؟!


رویا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">