ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ


بعضی اوقات فکر می کنم چرا؟!
واقعا چرا؟!
خوشبختانه من از اون دسته آدمایی هستم که لازم یک نفر را مسخره کنم تا بلا مذبور به سرم بیاد.مثلا اولین کارآموزی بیمارستانم قرار بود از بیمار شرح حال بگیرم.وقتی ازش پرسیدم عملت چیه بنده خدا تقریبا دو سه سال از من بزرگتر بود و خجالت کشید جواب بده و فوری گفت نمیدونم منم پغی زدم زیر خنده نشان به آن نشان که 4 سال بعد همان عمل توسط همان جراح روی من انجام شد یعنی خواستم عمق فاجعه را درک کنید.
حالا برویم سراغ اصل مطلب
از بچگی مغرور بودم یادمه یکبار معلم چهارم دبستانم به مادرم گفته بود درسش خوبه اما با نگاهش به من بدوبیراه میگه.راست می گفت کافی بود از کسی خوشم نیاد با خاک یکسانش می کردم نه با زبان با رفتار و چشمانم.
یک روز بعدازظهر دختری را به اورژانس آوردند که چاقو خورده بود یادمه با هزار ترفند متوجه شدیم کار شوهرش بوده اما جالبترین نکته این بود که دخترک میگفت به پلیس خبر ندید نه از ترس آبرو از ترس اینکه کسی به شوهرش نگوید بالای چشمش ابروست و می گفت:گناه داره یکم عصبیه دست خودش نیست :ا.بله ما دوباره پغی زدیم زیر خنده و همانا بلا بر سرمان نازل شد.
اشتباه نکنید کسی منو با چاقو نزده اما یک اتفاق عجیب افتاده.
مسلما هر دختر سالم و معمولی در فامیل و همکلاسی هایش چند خاطرخواه و چندخواستگار دارد اصلا چیز فضایی نیست پس من هم همینطور بودم اما دست بر قضا از مرد دیگری خوشم آمد.
یک مرد معمولی چه از نظر ظاهر چه از لحاظ خانواده چه از لحاظ تحصیلات. این مرد معمولی هم مرا دوست داشت.ادعا نمی کرد واقعا دوست داشت یعنی می توان گفت من از آن دسته دختران خوش شانسی هستم که یک نفر هزار کیلومتر می کوبد می آید تا نصف روز او را ببیند. خب چند ماه اول من ساحره بودم.ساحره به دختری می گویند که هزار ترفند بلد است و می تواند هر پسری را سرانگشتش بچرخاند البته که دروغ هم بلد است گریه به موقع بلد است خنده های متفاوت بلد است و....
بعد از چند ماه دیگر خودم بودم نه ساحره نه فرشته.یک خودِ معمولی اشتباه می کند ، بیراهه می رود ، خیلی چیزها می گوید که نباید بگوید خیلی جاها خالصانه از همه چیزش مایه می گذارد . یک خودِ معمولی شبیه تمام انسان های کره خاکی
خود معمولی وقتی کنار شماست واقعا شما را دوست دارد و یک ساحره معلوم نیست برای چه کنار شماست هر ساحره دلیلی دارد.
دقیقا از وقتی یک خود معمولی شدم بلای مذبور بر سرم نازل شد.بلای مذبور چاقو نبود یک چیز جالب بود که تا الان نتوانستم برایش اسمی پیدا کنم.شما فرض کنید یک تیغه 15 جراحی

مرد است و تصمیمش درست ؟!وقتی مردی تصمیمش را دوبار عوض می کند و فرصت دوباره میخواهد یعنی تیغه 15
زن است و زیبایش درست ؟ وقتی مردی که شما را دوست دارد بگوید چهره معمولی دارید حتی به شوخی یعنی تیغه 15
وقتی شما را ببخشد و دائم این بخشش را یادآوری کند و بگوید مقصر تویی یعنی تیغه 15
وقتی در فضای مجازی شما را جلوی دوستانش سکه یک پول کند یعنی تیغه 15
زن از قوی بودن مرد لذت می برد.وقتی مردی دو برابر شما اطلاعات دارد دوبرابر شما عقل معاش دارد و میتواند هر درآمدی را مدیریت کند وقتی دو برابر شما خلاقیت دارد خوشحال کننده است اما گاهی همین قوی بودن میشود تیغه 15 .چه جوری ؟!عرض میکنم خدمتتان.
یک زمانی مردی قویست شما نمی توانید راه بروید و لنگ می زنید میاید زیر بازویتان را میگیرد و کمکتان میکند خب حق دارید کیف کنید اما گاهی سرش را تکان می دهد یا می گوید خب درست راه برو آنوقت قدرتش دوزار نمی ارزد حالا وقتی قدرت مرد به جای اصلاح شما باعث تذکر کارهای شما بشود ودائم نقد شوید قدرتش تیغه 15 است.
وقتی غرورتان را نشانه بگیرد و از هیچ تلاشی فروگذار نباشد می شود تیغه 15
خب تا اینجا یک انسان معمولی با تیغه 15 داریم که چیز غیر عادی نیست همان طور که مردی که کتک میزند چیز فضایی و عجیبی نیست (حالا به هر دلیلی میزند دیگر) چیز غیرعادی حرف من است : عیبی نداره دست خودش نیست دوستم داره.
جرات دارید بخندید.....
پ ن 1: دوستان نصیحت کننده که نمیذارید جوهر پست خشک بشه و شروع به نصیحت بنده می کنید.بین من و این آقا الان هیچ ارتباطی نیست ولی دیدن صحنه ای باعث عصبانیتم شد و  این پست رو نوشتم ولی دست به پست نمی زنم چون نمی خوام خودمو بخاطر هیچ کس سانسور کنم.
پ ن 2:چی تو سرته؟! تو واقعا انسانی؟!پناه بر خدا.پناه بر خدا.پناه بر خدا
رویا