ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

دیروز وقتی چک ها را امضا می کردم ترسیدم.با هر امضا فکر میکردم کاش ازدواج کرده بودم کاش به فکر ناهار ظهر بچه م بودم کاش یک نفر بود که برای کم پولی سرش غر بزنم ولی تنها بودم.امروز هنوز ده دقیقه از توضیحم نگذشته که بابا حرف از مهسا میزنه.من فقط بغض می کنم.من از جیک و پوک مهسا خبر دارم ولی لازم نیست بابا بدونه اما خودم خیلی چیزا یادم میاد.روزایی که من باید بین تاکسی و ناهار ظهرم یکی رو انتخاب میکردم چون پول کافی نداشتم اما مهسا و دوستاش روغن ترمز ماشینشو خالی می کردن و با هم مسابقه میدادن.هیچ وقت نپرسید چرا یه دختر باید 8 سال یه پالتو رو بپوشه 9 سال یه لباس مجلسی رو بپوشه هیچ وقت نپرسید چیزی لازم داری یا نه. همون وقتا مهسا تو کیفش تراول داشت و من دائم فکر میکردم مگه یه دانشجو هم میتونه تراول داشته باشه.هیچ وقت از خودش نپرسید 6ساعت کار روزانه و 50 تومن حقوق ماهیانه عادلانه است؟! اصلا چرا باید دخترم یه همچین جایی کار کنه.
اصلا تو این 2 سال هم هیچی نپرسید حالا که میخوام کمکم کنه یادش اومده باید یه چیزایی بپرسه.
همین بابا بود که 7 سال پیش به خاطر اینکه به آرزوهاش نرسید منو خرد کرد.چرا یادم رفته بود؟!چرا یادم رفته بود ؟!
موقع غذا خوردن با خودم فکر میکنم مرد آینده زندگی من چه جوری پدری واسه بچه هاش میشه.قرار چه جور شوهری واسه من بشه.میتونه مثل پدرم دوست داشتن و نیازای مالی رو از هم جدا کنه! ازم میپرسه کجا کار میکنم؟! میپرسه شغلمو دوست دارم یا نه شاید کارمو جزئی از من می بینه و از فلج شدن و بیکار شدن من به یه اندازه می ترسه؟!
بابامو دوست دارم اونم منو دوست داره ولی دوست داشتنش مشروطه.دوستم داره تا وقتی ازش کمک نخوام تا وقتی نخوام منو برسونه جایی تا وقتی نخوام ضامنم بشه.
* مهسا با من خیلی فرق داره اون آخرین بچه یک خانواده میلیاردرِ.شاید باید واسه پول بیشتر آسمونو به زمین می دوختم شاید بهتر بود بابا میفهمید کفش کتونی واسه زمستون مناسب نیست و پاهام تو سرما یخ میزنه .شاید اوضاع تغییری نمی کرد اما الان توهم امکانات یکسان بین من و مهسا وجود نداشت.ملاحضه غرور هیچ کس رو نکنید چون چند سال بعد همون آدم فاتحه غرور شما رو میخونه.

حالم خوب نیست اصلا خوب نیست دختر آفریده شدم و بر اساس آفرینشم نیاز به تکیه گاه دارم اما زیر بار این فشار تنهام.این پست رو نوشتم که روزای خوشی بخونمش و یادم نره خنده دیگران منوط به چیه.
رویا

نظرات  (۵)

میشه بپرسم این کلیپ رو از کجا برداشتید؟
پاسخ:
از وبلاگ عمو سیبیلو
ببخشید جمله ی دومم "نه" داشت! اه!! اصلا منو چه به کامنت گذاشتن!!
پاسخ:
الان متوجه شدم.دقیقا همین طورِ که گفتید.
 نه از خودش می پرسید و نه از من

دوست داشتن پدر و مادر من هم مشروطه...

من تا زمانی خوبم که نخوام از شهرم دور شم ، نخوام جایی که دلم می خواد مشغول به کار شم... 

من تا زمانی خوبم که همراهشون باشم همیشه ... 
+ با تمام تفاوت های پدرامون باید بگم خیلی هم شباهت تو این دو فرد دیدم . 
+ منم مدام به پدر بچه م فکر می کنم ، خیلی بیشتر از همسر خودم !!! پدر خوب بودن مهم تره برام انگار...
پاسخ:
خدارو شکر که به جز من کسی دیگه ای هم این احساس رو تجربه کرده
۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۲ سپیده مشهدی
رویاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
جانننننننننننننننننننننننننننن
کاملا درکت میکنم...شاید به نظرت مسخره بیاد....ولی کاملاااااااااااا درکت میکنم
پاسخ:
به نظرم مسخره نیست فقط یکم تعجب کردم 
وقتی میگی نمی پرسید می فهمم. از خودش می پرسید و نه از من
پاسخ:
فکر نمی کنم از خودشم می پرسید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">