ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

چند روز پشت سرهم دنبال پول بودم و معمولا آدم در شرایط مالی سخت خیلی راحت می تونه اطرافیانشو بشناسه. پول جور شد ولی فردای اون روز تصمیم گرفتم کمی خودخواه باشم و خودمو در اولویت قرار بدم. خیلی رک از بدهکارا تقاضای پولمو کردم، خدمات رایگانی که در قبال دوستا یا خانوادم انجام میدادم قطع کردم و دیگه حاضرنشدم کوچکترین لطفی به بقیه بکنم نتیجه شگفت انگیز بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
انتظار داشتم همه ناراحت شن یا باهام قطع رابطه کنند اما برعکس شد.حالا وقتی تقاضایی دارند با حالت وظیفه مطرح نمی کنند و خواهش می کنند.فشار روانی کارهای انجام نشده دیگران از روی من برداشته شده و وقت بیشتری برای خودم دارم و دیگران حتی پدر و برادرم بااحترام بیشتری باهام برخود می کنند.
تنها استثنا این ماجرا مادرم بود.در سخت ترین شرایط کمکم کرد یک قدم برداشتم و اون هزار قدم واسم برداشت.محبتی رو که در حقم کرده زود فراموش میکنه بارها دیدم از سختی های دوران زندگیش بگه اما هیچ وقت از سختی بزرگ کردن یه بچه مریض تو یه شهر غریب حرفی نزد اصلا انگار یادش رفته با چه مکافاتی منو بزرگ کرده.وقتی از همه ناراحتم پا به پا من گریه میکنه و پس انداز مختصرشو به من می بخشه.نه پارتی داره و نه پس اندازش به کار من میاد اما با تمام وجود عشق و علاقه شو حس میکنم.این دلگرمی که یه آدم زمینی وجود داره و تا پای جون پیشته غیرقابل وصفه.اگه سهم من از تمام آدمای کره زمین همین یک نفر باشه واسم بسه.میدونم شاید چند سال دیگه پدرم از برخورد متفاوتی که با مادرم و ایشون دارم ناراحت بشه اما باید درکم کنه همینطور که من امروز درکش میکنم.
دوستامم باید درک کنند با سحر و آزیتا قابل قیاس نیستند همونطور که من امروز اختلاف رفتار اونا رو درک کردم.
من همه رو دوست دارم هیچ بازخوردی وجود نداره و به تعامل با آدمای اطرافم ادامه میدم اما این ماجرا باعث شد حدود پیشروی آدما تو زندگیم مشخص باشه.
رویا

نظرات  (۴)

سلام
دارم آرشیوتو میخونم و شاید بعضی از پستاتو به عنوان لینک بذارم تو وبلاگ با اجازت :)
در مورد این پست یاد کتاب "زنان خوب به آسمان می روند زنان بد به همه جا" نوشته اوته ارهارت افتادم کتاب خیلی خوبی
کار خیلی خوبی کردی :))
پاسخ:
خواهش میکنم عزیزم لازم به اجازه نبود.
ممنون بابت معرفی کتاب
۳۰ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۲ یک مردِ جدّی
حدود پیشروی آدما در زندگی..
تعبیر جالبی بود
پاسخ:
:)
مادر......مادر........مادر......... 
امشب با هم اشک ریختیم. سرم رو شونه ش بود. اشکاشو پاک کردم گردنم رو بغل کرد بوسیدم....با اشک با اندوه با درد....
خدای بزرگ هستی؟می بینی مون؟

چقد خوب که من جز استثناهات هستم :))) 

عزیزی :****

کار درستی کردی :*
پاسخ:
شما یه دونه ای اونم واسه نمونه ای:*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">