- من الان هر چی دقت میکنم هیچ دوست حقیقی یا مجازی ندارم که طراحی وب سایت و قالب وبلاگ بلد باشه .من دلم قالب جدید میخواد خب:((((
- انقد مترون بیمارستان به من برای رنگ مانتو تذکر داد تا مجبور شدم مانتو مشکی بگیرم.اصلا مسئله حجاب مهم نبود چون حجابم کامله ولی رنگ روشن و ملایم مکروه انگار.حالا پشیمونم و دلم میخواد مانتومو نقاشی کنم ولی نمیدونم چه طرحی بزنم که باز دوباره رو من کلید نکنه.
- دیروز پا عمه زاده جان رو پلاتین گذاشتند و عمه با شیون و زاری زنگ زده که پاشو بیا.خداروشکر چند تا از همکلاسی هامو تو بیمارستان مذکور پیدا کردم و به اتاق عمل راه یافتم.از کمر بی حس بود و از اول تا آخر عمل کنارش نشستم و حرف زدیم .کاشف به عمل اومد دعوا کرده و چند تا جراحت چاقو هم رو پاش بود که سعی میکنه ماست مالی کنه :ا اصلا درکش نمی کنم این ماست مالی داره آیا؟! مرد ممکنه دعوای فیزیکی داشته باشه نمیتونی وقتی یکی زد تو گوشت بگی :"ببخشید من آقای مهندس هستم شما خیلی بی تربیتی." خب تو هم باید بزنی دیگه.والا
- یه فاز منفی وجود داره.تمام اتاقم مثل دسته گل برق میزنه (از من بعید واقعا) هیچ لباس اضافی تو کمد و کشوها نیست لباسا و لاک و مدل بستن موهامو تغییر دادم اما همچنان این فاز پابرجاست. کاش می تونستم موهامو بنفش کنم. یادمه اولین بار که ابروهامو خوشکلازیسیون کردم مامان چند روز سرسنگین بود اما انقد بازخورد مثبت و wooooww چه تغییر کردی از اطرافیان داشتم که رفتار مامان واسم مهم نبود. حالا برم موهامو بنفش کنم ؟میگن به بچه که رو بدی فلذا فوقع ما وقع میشه :)))