ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

برده سیاه باید احساس خوشبختی می کرد بعد از سال ها قانون برده داری ملغی شده بود و می تونست چند دلار دستمزد بگیره اما احساس خوبی نداشت.دست از کار کشید و سرشو بلند کرد.روی چمن های تپه نشست.توجهش به دو نقطه سیاه جلب شد اول فکر کرد شاید شاخ گوزنی در دوردست باشه اما دو نقطه سیاه خیلی بیشتر از سرعت گوزن نزدیک و نزدیک تر می شدند. با خودش فکر کرد شاید دو مگس مزاحم کثیف هستند اما وقتی جلوتر اومدند متوجه شد دو نقطه نه شاخ گوزن بودند نه دو مگس مزاحم

.

.

دو نقطه سیاه دو گلوله بود.


گاهی وقتا آدم حس برده سیاهی رو داره که نقطه سیاهی دیده و نمیدونه وقتی این نقطه بهش برسه یک مگس مزاحمه یا گلوله

رویا

نظرات  (۶)

۰۳ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۳۴ سپیده مشهدی
چقد ترسناک رویا
پاسخ:
خیلی 
حالا چرا سیاهپوستها رو دوست نداری؟؟ :)))) 

اون دو تا گلوله آرزومه ولی میدونم محکومم تا صد سالگی زندگی کنم حالا نیای دعوام کنی حسمه دیگه
پاسخ:
چون سیاهند:)))

ای استعدادی که دست و پا درآوردی نزن این حرفارو
۲۸ تیر ۹۴ ، ۰۶:۰۰ هولدن کالفیلد
البته در عالم واقع و خارج از دنیای تخیل، گلوله با سرعتی حرکت نمیکنه که بشه اینجوری دیدش و در موردش تصمیم گرفت! :دی
ولی به عنوان تمثیل، باز میشه روش فکر کرد!
پاسخ:
قصه است برادر من.شما محتوا  رو دریاب
وقتی عنوان رو دیدم به دنبال چیز دیگه وبلاگتو باز کردم. 

پاسخ:
به دنبال عقاید هیتلر؟:))
ان اکرمکم تقواکم 
به امید اینکه درعمل ببینیم الغای بردگی رو 
۲۸ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۸ یک مردِ جدّی
چه وحشتناک...
پاسخ:
بله و البته خیلی تکرارشونده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">