ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

چند وقت پیش پسر عمو همکارم در قرعه کشی یک هایپرمارکت برنده یک دستگاه 206 شد که بعد از فروش و پرداخت چند میلیون مالیات یک پول یهویی و همین جوری رو گذاشت جیبش.خیلی وقتا شده یک شانسای عجیب غریب رو تو زندگی مردم می بینم مثلا طرف تونسته در یک وضعیت طلایی بورس فلان دانشگاه رو بگیره یا در اثر شرایط تصادفی در یک سرمایه گذاری پرسود وضعش از این رو به اون رو شده یا با یه آدم خاص ازدواج کرده و موضاعاتی از این قبیل.
خب من با اینکه آدم خوش شانسیم اما به جز پنج هزار تومان حساب بانک ملت هیچ پول یهویی واسم از آسمون نازل نشد اما در طی چند سال اخیر دو تا آدم مهم وارد زندگیم شدند که میشه گفت حضورشون خیلی بیشتر از این حرفا به زندگیم کمک کرد. یکی از این دو تا آدم آزیتا بود که قبلا در موردش حرف زدم و گفتم این دختر کمک کرد من از بدترین شرایط روحی بلند شم خودمو دوست داشته باشم دیدگاهمو نسبت به خیلی از مسائل تغییر داد و استیل زندگیم در خیلی از موارد اصلاح شد.همیشه حس کردم این دختر یک فرشته است نه انسان.

نمیدونم چیکار کردم که لایق دریافت دومین هدیه الهی شدم.اصلا یادم نمیاد از کجا شروع شد ولی محال ممکن بود در حال روتین حتی به این آدم سلام کنم چه برسه دوستی. یه آدم بی تربیت و فوق العاده خودخواه که منم منمش گوش فلک رو کر کرده بود.با بی میلی و از سر ناچاری در مورد یک موضوع خاص باهش مشورت کردم و نتیجه فوق العاده بود چیزایی رو نشونم میداد که محال ممکن بود کسی ببینتشون.درست مثل یک معلم باحوصله و مهربون جواب سوالامو داد و دستمو گرفت تا در مسیر درست قرار بگیرم.یادم نمیاد نازمو کشیده باشه یا امید واهی بده اما محکم هولم داد تو مسیر درست و میگفت برو ببینم.کمی گذشت دوباره باهاش مشورت کردم و اون یه راه روشن دیگه رو نشونم داد.کم کم بدو بیراهاشو نمی شنیدم و قلب مهربونشو می دیدم .به منم منمش عادت کردم و صبر و متانت ذاتشو دیدم.

من چموش که حتی با باج و محبت به حرف کسی گوش نمی دادم و کار خودمو میکردم حالا بی هیچ زوری با اشتیاق به حرف یه آدم دیگه گوش میدم و خودمو ملزم می دونم که باید اون کار انجام بشه.وقتی حرف می زنیم جسارت و قدرت فوق العاده ای پیدا می کنم و یکی یکی گره ها زندگیم که سالها بلاتکلیف مونده رو باز میکنم و خودمو ملزم می کنم که باید حلشون کنم.
نمیدونم چیکار میکنه اما وقتی حرف میزنه یه چیزی تو روحم روشن میشه چیزی که باعث میشه بلند شم و برای خواسته هام تلاش کنم.

خدایا مرسی بسکت بسکت.من حواسم به نعمتات هستا
رویا

نظرات  (۱۲)

مهم دیدن و درس گرفتن از معلم هاست که زندگی در مسیر راهمون قرار میده
پاسخ:
قطعا همینطوره
۰۲ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۰۱ سپیده مشهدی
به من قرضش میدی؟
قول میدم...صحیح و سالم بهت تحویلش بدم
قولللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
پاسخ:
خخخخ

آدمای خوب زندگی از جایزه بانک هم بهترن. جایزه بانک خیلی زود خرج می شه و تموم می شه اما آدمای خوب زندگیمون می مونن هم خودشون هم خاطراتشون.

راستی در اولین فرصت، فردا یا پس فردا، برات لیست منابعی که می تونی مهارت آیلتس رو بالا ببری می ذارم. شرمنده که دیر شد اما خیلی گرفتارم این روزا.

پاسخ:
این آدم ممکنه دیر یا زود از زندگی من بره اما یه چیزایی رو یادم داده که کمتر کسی می تونه.


مرسی عزیز دلم:*
۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۷ فاطیما کیان
من از این آدما توی زندگیم زیاد داشتم درست به موقع به دادم رسیدن به این میگن شانس :)
پاسخ:
چیزی بیشتر از شانس
من هم ازین نعمت های یهویی دوپا تو زندگیم زیاد داشتم و به خاطر همشون هم شاکرم
پاسخ:
خیلی خوبه دوستم
خواستم بگم منم گهگاه میام وبلاگ دخترم رو میخونم! اینکه این آدم دومیه هیچ وقت نازت رو نکشیده بابت اینه که خواسته درسی که خودش گرفت رو به تو هم یاد بده.
یادمه بچه بودم، یکبار دکتر برای من آزمایش خون نوشته بود. قبل از اون آزمایش هم با آمپول سر و کار داشتم ولی سر و صدا و عر زدن بچه های دیگه ای که اومده بودن خون بدن، باعث شد اون دفعه منم شروع کنم به زر زر گریه کردن. بخیال اینکه الان مامانم میاد و نازم رو میکشه، ادا در آوردم که مامانم رو میخوام. پرستار مامانم رو صدا کرد و مادرم تا اومد فوری توپید بهم که بشین آستینت رو بده بالا!
سالها بعد، مادرم بهم گفت من دلم میخواست تو مثل خار بیابون بار بیایی، زمخت ولی مقاوم. گل سرخ قشنگه ولی با وزش یک باد پرپر میشه... روحش شاد.
پاسخ:
میدونم چه لطفی در حقم میکنی و تا آخر عمر سپاسگذارم.
روحش آزاد و شاد :)
۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۷ رها مشق سکوت
منم بزرگترین نعمتی که خدا بهم داد، از جنسِ آدمی بود که زندگیم رو چه روحی، چه حسی، و چه فکری متحول کرد و باعث شد چیزهایی رو تو وجودم ببینم و بشناسم و یا تغییرش بدم که هیچ وقت فکرش رو هم نمیکردم
و دقیقا اوایلش هم همین افکار رو داشتم، فکر نمیکردم حتی ثانیه ای بتونم با همچین آدمی زیریه سقف باشم...

هر وقت اسم قرعه کشی میاد، یاد یکی از فامیلهای مادرم میفتم، اتفاقات خیلی بدی تو زندگیش افتاده بود و خیلیم مریضی کشیده بود، تا اینکه تو اوج همه ی اینها، تو بانک یه 206 برد، و تونست باهاش مشکلات مالیش رو حل کنه، هنوز یک سال نگذشته بود که یه بانک دیگه، سمند برد. هنوز که بهش فکر میکنم برام قابل باور نیست که چطور دو سال پشت سرهم، این اتفاق براش افتاد. اون موقع ها همه میگفتن بریم به اسم فلانی حساب باز کنیم ;)
پاسخ:
جنس رابطه من و این آدم خیلی فرق داره.

اون آدم یک روی لوک خوش شانس رو سفید کرده .اسمشو بگو منم یه حساب به نامش باز کنم:))
یعنی من اینقد تاثیرگذار بودم خودم خبر نداشتم :))) شما به من لطف دارید البته :)))

میگم من شونصد بار تماس گرفتم :| نشد که بشه تو در موقعیت پاسخ باشی :/
پاسخ:
خیلی زیاد فرشته زمینی.

میدونم عزیز دلم و من بسیار شرمنده ام :(
۳۱ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۶ یک مردِ جدّی
چه خوب :-)
پاسخ:
بله:)
خودت هم کلى به به و چه چه دارى که همچین آدمى رو دیدیا!
همه که مثل تو، از یه آدم مغرور، خوبیاشو پیدا نمیکنن :-) 
پاسخ:
من پیداش نکردم.واقعا ورودش به زندگیم کار خدا بود.
خدا از این آدما برا همه بفرسته :)
پاسخ:
آمین :)
خدایا بیا دو تا از این آدما تو زندگی ما هم برفست...
پاسخ:
خدایا مثل اینکه با شما کار دارند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">