ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ

۲۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

-حالا که موعد رسمی شدن قرارداد رسیده بیمارستان دبه کرده و میلغ دستمزد با ذهنیت و قاعده کار خیلی فاصله داره. از دو تا بیمارستان دیگه که در این مدت برای کار  تماس گرفتند سوال میکنم مبلغ پرداختی اونها خیلی بیشتر ِ.لعنتیا .این یک تجربه شد که دیگه دوره آزمایشی طولانی رو قبول نکنم و قبل از هر چیز حتما متن کتبی قرارداد رو درخواست کنم.شاید مجبور شم بیمارستانمو عوض کنم ولی مکانیت اینجا رو دوست دارم دقیقا مرکز شهر و بین شلوغی و جریان زندگیه.


- خواستگار محترم از چین برگشته و بعد از کلی عذرخواهی میگه 20 روزِ باید بره و در این بیست روز احتمالا یکی دو بار بتونیم حرف بزنیم.علت رو که جویا میشم میگه مدیریت کارهای عروسی برادر بزرگترم به عهده منه.از نقش پدر و مادر و برادر بزرگ تر سوال میکنم که معلوم میشه سرسفید خانواده س و خیلی از مسائل بر دوش ایشون.خیلی شیک گفتم نه اونم میگه مگه مسئولیت پذیری بدِ؟گفتم مسئولیت یک خانواده بد نیست اما آدمی که مسئول 3-4 تا خانواده س به درد من نمیخوره.نمی خوام که عروس خاندان ناصرالدین شاه بشم.والا


- همکلاسی سابق چشم رنگی الان همکار اینجانب محسوب میشه به طرز ناشیانه ای در کارها کمکم میکنه و هوامو داره علاوه بر اینکه اگه اخم و تخم نکنم حرف درست میشه دوست دخترشم به چشم شمر ذی الجوشن به من نگاه میکنه.اینو کجای دلم بذارم؟! 

آفتابه لگن هفت دست شام و ناهار هیچی.

- واسه انجام کار بزرگی که نقشش تو سرم بود بین دو راهی موندم و از اون بدتر اینکه متوجه شدم باید یه قدم خیلی بزرگ بردارم.یک قدم بزرگ رو خودم و غرورم


- شب های قدر اومده اما تو فازش نیستم.داره ماه رمضونم از دستم میره و من هیچی ازش نفهمیدم.استاپ پلیز.کمی آهسته تر رو


- دلم واسه باشگاه تنگ شده اما فعلا با تشنگی اگه بتونم زنده تا سرکار برم و برگردم جای شکرش باقیه

سیستم آموزشی ایران سیستمی دین محورِ یعنی در هر سال یک یا چند کتاب درسی با این محتوا وجود داره و تمام فعالیت های پرورشی و اردوهای علمی و حتی فرمت و ویژگی ظاهری مدرسه در این هدف خلاصه شده.مسلما انتظاری که از این سیستم آموزشی داریم اینکه بچه ها رو برای یک زندگی دین محور یا اخلاق محور آماده کنه اما به واقع نه تنها این رو نمی بینیم بلکه  بعد از 12 سال تحصیل در این مدارس حتی پوسته این هدف محقق نمیشه و خیلی از بچه ها در ترتیل ساده قرآن مشکل دارند.(دقت کنید ترتیل نه قرائت یعنی یک روخوانی ساده با 10 تا قاعده) دیگه هسته هدف که هیچی.
جدا از این سیستم آموزشی و هدفش و ناکجاآبادی که در اون قرار داره یک تاثیر بزرگ این نوع خاص از آموزش "عدم توانایی حل مسئله" ست.

قاعده ش اینکه 12 سال تحصیل عمومی و غیرآکادمیک شما رو برای یک زندگی روتین آماده میکنه و تحصیلات آکادمیک برای یک شغل اما واقعیت اینکه بعد از 12 سال آموزش مداوم و حضور در مدرسه ما هندل کردن یک زندگی ساده رو بلد نیستیم و برخوردمون با مشکلات خنده دار و گاهی تاسف آورِ.کنکور در ایران یک مسئله بزرگه به برخورد آدما با این مسئله و راه حل و تلاش ها که می کنند دقت کنید.گاهی از یک ارتباط ساده با همکار یا اعضای خانوادمون عاجزیم خیلی وقتا نمی تونیم خواسته و حقوق خودمون رو به درستی بیان کنیم با اینکه ازشون آگاهی داریم مدل دخل و خرج و پس اندازمون هم یکی از صد مواردی که میشه مثال زد.

این یک طرف قضیه است طرف حادترش اینکه نمی خوایم قبول کنیم آموزش درست ندیدیم و نیاز به کمک داریم.میخوایم همه چیز رو با منطق و استدلال حل کنیم که معمولا منجر به پیچیده تر شدن مسئله میشه.
گاهی متوجه میشیم که برای حل یک مسئله نیاز به آموزش داریم.این متوجه شدن و دست از منم منم برداشتن عالیه اما باید در انتخاب منبع آموزشی یا فرد مشاور دقت کنیم.مشاوری که برنامه درسی میده دست بچه اصلا مشاور نیست یک شارلاتان به تمام معناست.باید دنبال کسی باشید که شیوه های مطالعاتی رو به بچه نشون بده و انتخاب رو به عهده خودش بذاره.مشاور خانواده ای که بدون آگاهی از شخصیت همسر شما چند تا راه حل و فعل مقطعی میده خائنه و.......
منم مثل تمام ایرانی ها دیگه هستم و از  یک سیاره دیگه یا از رو دل خوش و شکم سیری حرف نمی زنم تمام این بلاهای مذکور سر خودم اومده از شیوه مطالعه و انتخاب رشته بگیر تا مسائل عاطفی و مالی ولی عکس العملم فرق داشته.مثل کنه به مسئله چسبیدم و تا حل نشده ولش نکردم دائم دنبال منبع آموزشی و آزمون و خطا بودم شاید طول کشیده اما بالاخره تفکرم تغییر پیدا کرده و مسئله حل شده.

حالا اینهمه روضه خوندم که بگم خیلی از آدما تو ایران مدیریت مالی خوبی ندارند یا به قول معروف عقل معاش ندارند.من به پروردگارم ایمان دارم پس مطمئنم موجود ابتر و ناقص خلق نمیکنه اگه کسی مدیریت مالی خوبی نداره حتما آموزش درستی ندیده و آزمون و خطا نداشته
خودم به شخصه تا چندسال پیش آدم ولخرجی بودم که نه تنها از مدیریت پول چیزی نمیدونست بلکه درست برخلافش عمل میکردم اما بعد از سه سال آزمون و خطا و یادگیری تا حدودی هندل کردن پولم رو یاد گرفتم.دیشب با دوستی صحبت میکردم که باعث شد دوباره بعد از 10 سال خوندن این کتاب رو شروع کنم.
*با دقت بخونید چون من 10 سال پیش این کتاب رو سرسری خوندم و هیچی متوجه نشدم در نتیجه دو سال پول و زحمتم حروم شد تا به نتایجی برسم که قبلا در کتاب خونده بودم.

اوصیکم به خواندن

    

میگن روزه بی نماز عین اشکنه بی پیاز

حالا بعضیا روزه می گیرند عین وِر وِر جادو غیبت می کنند و تهمت می زنند .این آدما مصداق چی هستند دقیقا؟!

سنجاق قفلی:املا درست اشکنه رو گوگل کردم.فکر کن:))) - بعضی روزا به جای نیت روزه نیت رژیم کنیم  خدا راضی تر به شعور خودمونم احترام گذاشتیم.والا 

پیانو نداشتم نه جاشو تو خونه داشتیم نه پولشو نه اعتقاد به داشتن ساز.

هفته ای دو بار میرفتم جهاد دانشگاهی.یک اتاق بزرگ یک پیانو داغون و یک ساعت زمان برای تمرین خونگی کسایی که پیانو نداشتند.همیشه سرظهر میرفتم تا کسی بعد از من منتظر نباشه و زمان بیشتری داشته باشم.

دست چپ و راستم هماهنگ نبودند.ماهها تمرین کرده بودم و هنوز به طرز مسخره ای مشکل هماهنگی داشتم.در اتاق باز بود پسربچه 17 - 18 ساله راهرو کفشاشو درآورد و شروع به یک مدل رقص پا کرد.همه زورمو زدم که توجه نکنم اما نشد.به صورتم نگاه نمی کرد سرش پایین بود و من به جای کلاویه ها به پاهای اون خیره شده بودم بعد از مدتی دستام با ریتم حرکاتش هماهنگ شد.داشتم ریتم باخ رو درست میزدم ذوق کرده بودم و دلم نمی خواست تموم شه.اگه کسی رد میشد فکر میکرد اون داره با ریتم آهنگ حرکت میکنه اما در واقع ملودی تحت تاثیر حرکاتش بود.

یکدفعه ایستاد سرشو بالا گرفت و گفت :وقتت تمومه.نوبت منه.

با تعجب بلند شدم و اسمشو پرسیدم اما جواب نداد با بی محلی پشت ساز نشست و تمرینشو شروع کرد.هفته بعد دوباره این تجربه تکرار شد.اولش مقاومت میکردم و به حرکاتش توجهی نداشتم اما دوباره با حرکاتش هماهنگ میشدم.دیگه نه من از اون سوال پرسیدم و نه اون از من بعد از هر تمرین وسایلمو جمع می کردم و میرفتم حتی خداحافظی نمی کردم.

چند هفته این روند ادامه داشت تا یه دوشنبه که نیومد .همون روز فهمیدم دستام بدون حرکات پسرک هماهنگ شده.

دیگه هیچ وقت نیومد.

این آهنگ منو یاد پسرک انداخت.

پ ن:به مرور یاد گرفتم هر پرچمی بالاست زیرش برخلافش سینه می زنند.پرچم عرفان پرچم هنر پرچم دین و..... دنبال اثبات چیزی نیستم پس بخاطر جریان شدید آب و گلهای شکننده کنار رودخونه منو ملامت نکنید.

گفتم تابستون و هوای گرم رو دوست دارم اما ساعت 7 شب هنوز باد گرم به صورتم میخوره و شورشو درآورده بی تربیت. مسلما این جور وقتا "خوشبختی را تعریف کنید" یک جواب بیشتر نداره.
خوشبختی چیست؟
یک معجون خنک و گوارا

من : آدرس و تلفن دختری که باهاش دوست بودید رو لطف می کنید؟
مخاطب : چرا؟!
من : میخوام باهاش صحبت کنم.منم آدرس و تلفن فرد قبلی زندگیمو میگم می تونید باهاش صحبت کنید.
مخاطب : لازم نیست ذهنیت خوبی نسبت به من نداره ذهن شما رو هم خراب می کنه.
من : در حضور خودتون حرف میزنیم.
مخاطب : الان همراهم نیست باشه برای جلسه بعد...

بعد از شش ماه جواب منفی شنیدن و اصرار کردن همین شرط کافی بود تا بالاخره منصرف شه.
یعنی دوست دخترش چی می خواست بگه :)))
پ ن : خواستم قسمت نبود
حریم خصوصی واژه دوست داشتنی و تزیینی در ایران محسوب میشه .همه مردم وقتی نوبت به خودشون میرسه حریم رو جزئی از حقوق خودشون می دونند و وقتی رعایت نمیشه اعتراض می کنند اما نمیدونم چرا واسه خودشون عیدِ واسه بقیه عیب.یادم میاد سر کلاس فوریت های پزشکی استادمون می گفت اولین کار حفظ تورنته بیمار و کشیدن پاراوانه حتی در خارج از بیمارستانم سعی کنید اگر چند نفرید دور تا دور بیمار رو بگیرید و یک حلقه انسانی درست کنید و وقتی به هوش اومد کاملا طبیعی برخورد کنید چون جنبه روانی دیده شدن و در معرض بودن بیماری آزاردهنده تر از دردِ.

همیشه وقتی کتابی دستم می گیرم کسی پیدا میشه که سوال کنه چی میخونی ؟یا سرشو مثل غاز بیارِ روی کتاب و بپرسه چی می خونی؟! مسلما با لحن سرد پاسخگویی از سوالات بیشتر جلوگیری میکردم اما همین رفتار بقیه و معذب بودن خودم باعث شد که خیلی روی خودم کار کنم و تا جاییکه میتونم اصلا از آدما سوال غیرکاری نپرسم.


در محل کار جدیدم چیز عجیبی دیدم.نه تنها لحن سرد جواب نمیده بلکه حتی اگه مستقیما بگی به شما مربوط نیست بازم تا جواب نگیرند دست از سرت برنمی دارند.چند روز پیش یکی از همکارام پرسید استخدامی شرکت کردی؟ نه گفتن همانا و بلا گفتن.امروز مکالمه جالب تری با یک نفر دیگه اتفاق افتاد.
- بیمارستان قبلی چقد حقوق می گرفتی؟
- مهم نیست
- نه بگو دیگه
- :ا تقریبا مثل همین جا
- یعنی در یکسال x تومان. چقدر جمع کردی؟
- :ا ببخشید این سوال خصوصیه
- حالا بگو دیگه نمیخوام که ازت بگیرم.
- دوست ندارم بگم.
- بگو دیگه مگه چی میشه؟

مجبور شدم راهمو کج کنم و بیام این طرف سالن.واقعا دوست ندارم این رفتار رو داشته باشم چون این رفتار منجر به جو سنگینی میشه.در مشاغل دیگه شاید روابط همکاران زیاد مهم نباشه اما درمان یک کار گروهیه مخصوصا اتاق عمل شما حتی اگه بخوای نمی تونی روابطت رو محدود و ایزوله کنی.واقعا نمیدونم وقتی سکوت جواب نمیده باید چه بازخوردی داشته باشم الزاما حتما باید دروغ بگم یا دائم کانتکت داشته باشم.
کاش یک روزی برسه که احترام گذاشتن به حریم خصوصی دیگران مد بشه. همه گیر و یهویی به طرز لوکسی سوالای شخصی پرسیدن بی کلاسی محسوب شه.

چند روز پیش تلویزیون دوباره کارتون گالیور رو پخش می کرد.بعد از گالیور توجهم به "گالم" و جمله معروفش جلب شد شخصیتی که در دوران کودکی زیاد بهش اهمیت نمیدادم بس که بی مصرف بود اما هر قدر بزرگتر شدم نقش گالم رو بیشتر حس کردم.
شاید شما هم آدمایی از این دست رو تو زندگیتون دیده باشید آدمایی که فازشون منفیه و ضد حال اساسی به شما و آرزوهاتون می زنند و دائم تکرار میکنند من میدونم نمیشه.

معمولا وقتی آدم آرزو بزرگی داره خودش بیشتر از هر کسی به سختی ها و موانع کار آگاهه اما شجاعت به خرج داده و استارت زده اما تعجب می کردم که ای بابا چرا من هر تصمیمی می گیرم یکی پیدا میشه و مثل جارو برقی تمام انرژی و ذوق من رو برای شروع کار می بلعه بعدها متوجه شدم همه یه دونه گالم دور و برشون دارند مهم اینکه مثل گالیور توجهی به گالم نکنی و شروع کنی.یه جورایی گالم هدیه کائنات ِ که ببینه چقدر آدما در تصمیم گیری ها و آرزوهاشون مصمم و ثابت قدمند.

القصه سه سالی میشه که دائم به مامان میگم باغچه حیاط رو سبزی بکاریم اما هر دفعه این جمله رو میشنوم:"نمیشه آفتاب نداریم". حق با مامانه میزان نور خورشید نسبت به سالها پیش خیلی کم تر شده و اکثر روز حیاط سایه است چون دور تا دور خونه ما 6 طبقه ساختن و ما تنها ویلایی این نواحی هستیم اما چند وقت پیش تصمیم گرفتم ببینم با همین نور کم میشه کاری کرد یا نه و داخل چندتا سطل تخم سبزی کاشتم و گذاشتم کنار باغچه.نتیجه جالب شد حالا هم سبزی داریم هم درس مهمی گرفتم 
شاید حق با گالم ها باشه اما باید شجاعت داشت و دنبال آرزوها رفت نتیجه همیشه شگفت انگیز ِ.

تربچه ریحان مرزه شاهی- اولین تجربه سبزی کاری:))